همسفر فاطمه: کلید حل اصلیترین مشکل من در این وادی بود. من درگذشته به همه فکر میکردم و برای همه بهاصطلاح خودم، دلسوزی میکردم و تا جایی که توان داشتم و حتی گاهی بیشتر از توانم خدمت میکردم. اصلاً وظیفه خودم میدانستم که باید در خدمت فرزند و مادر و خواهر و دوست باشم. درست است که گفتهشده به دیگران خدمت کنیم ولی من از حد گذرانده بودم و تعادل نداشتم و به تنها کسی که فکر نمیکردم خودم بودم. تا جوان بودم و سرشار از انرژی همهچیز خوب بود اما وقتی بهمرورزمان پا به سن گذاشتم؛ کم میآوردم و همینطور به نسبت، توقعم از دیگران بالا میرفت که؛ چرا برای من هیچ کاری نمیکنند؟ به قول راهنمای عزیزم ظرفم را خالی کرده بودم و توقع داشتم آن را دیگران پر کنند؛ در صورتی که من اشتباه میکردم و باید به فکر خودم هم میبودم و به خودم عشق میورزیدم تا اینقدر از درون خالی نشوم.
کبر؛ محرومیت از نور الهی -همسفر شهره
کارگاه آموزشی جهان بینی چهارشنبه؛ وادی دوم و تأثیر آن روی من
میکردم ,خدمت ,فکر ,دیگران ,داشتم ,وادی ,میکردم و ,بودم و ,و به ,مشکل من ,که؛ چرا
درباره این سایت